مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
چشمهایش جلوۀ روزِ قیامت داشته است تا خدا هم رفته از بس شأن و رفعت داشته است آمده یک روز بعد از روزِ میلادِ حسین ماه بر خورشیدِ خود خیلی ارادت داشته است این قیاسِ چهرهاش با ماه، بیانصافی است ماه هم بر چهرۀ ماهش حِسادت داشته است »حاتمِ طایی» گدایِ خانه زادش بوده است معدنِ جود و سخا از بس سِخاوت داشته است خوش به حالِ «مالکِ اشتر» سعادتمند شد چون که با عبّاس فرزندش رفاقت داشته است ساقی و سرلشکر و سردار و سالارِ سپاه این پسر خیلی به یاسین هم شباهت داشته است میتوان فهمید از جنگاوریهایش که او گاه گاهی با خودِ حیدر رقابت داشته است پهلوانـان و مشـاهـیرِ شـجاعت گفـتهاند: در شجاعت حضرتِ عبّاس شُهرت داشته است صورِ اسرافیل دارد نعرههایش در نَبَرد آن قَدَر که در رجزهایش ابُهّت داشته است میتوان از جایگـاهِ خـیمـهاش فهمید که رویِ ناموسِ حَرَم بدجور غیرت داشته است تشنۀ جنگ است امّا کودکان تـشنه ترند هرکسی یک جور از عبّاس حاجت داشته است در مـیـانِ التـمـاسِ مَـشکها و اشکهـا کودکِ شیرخواره کمتر صبر و طاقت داشته است رفت تا دریا کُند دشتِ پُر از تشویش را دشت هم از دشتِ لبهایش شکایت داشته است دل به دریا زد ولی هرگز به دریا رو نَزَد ساقی از مَشکِ پُر از خالی خجالت داشته است آه؛ حتّی تیرها را هم در آغوشش گرفت سرزمینِ سینهاش از بس که وسعت داشته است دستش افـتاده ولی از پـا نـیـفـتاده هـنوز مَشک را با سینهاش تحتِ حمایت داشته است در هیـاهـویِ هُـجـومِ تـیـرهــا و نیـزهها تیرهایِ حرمله انگار سبقت داشته است دستها را داد امّا دسـت با دشـمن نـداد دشمنیکه دست خطّی از خیانت داشته است رویِ خاک افتاد امّا هیچکس سمتش نرفت آنقَدَر که ماهِ در خون خفته شوکت داشته است کـاملا پیـداسـت از شــرمِ نـگـاهِ واژهها شاه بیتِ کربلا شوقِ شهادت داشته است یا بُنَیَّ این صدایِ کیست سردارِ غریب؟ این غریبِ آشنا با تو چه نسبت داشته است خوش به حالِ چشمهایت در میانِ خون ندید مادری را که نگاهش بویِ غُربت داشته است اشکهایت مـوج مـیزد آبـرویِ آب را اشکهایت مثلِ مروارید قیمت داشته است دشت را لبریـز کرده غنچههای پیکرت دسته گُل را پیشِ هم چیدن مشقّت داشته است قُرصِ ماهت طاقتِ یلدا نشینی را نداشت شاعر این افتادنِ سر هم حکایت داشته است تـا تـمامِ شهـر مجـنـونِ نگـاهِ تــو شـوند سنگ با پیشانیات عقدِ اخُوّت داشته است پیشِ رویت حضرتِ خورشید قامت بسته است پشتِ سر اینبار هفتاد و دو رکعت داشته است زیرِ پایِ خطبههایت کعبه «بیت الله» شد کعبه از شأنِ قدمهایِ تو حُرمت داشته است پنج تن معـصوم دستانِ تو را بوسیدهاند دستبوسی تو هم انگار نوبت داشته است شک ندارم حضرتِ عیسی مُحب قدر توست چونکه حتی ارمنی هم از تو حاجت داشته است خـاکِ پایِ زائرانت «شاه اسماعیل ها« شاه هم در این حَرَم حُکمِ رعییّت داشته است آبِ زمزم تشنۀ بوسـیدنِ سردابِ توست آسمان هم آرزویِ خاکِ تُربت داشته است خوش به حالِ آن گـلیمِ زیرِ پایِ زائرت بیشتر از چشمهایِ من لیاقت داشته است حضرتِ بابالحوائج چند سالی میشود شاعرِ بیذوق هم ذوقِ زیارت داشته است |